سردار سینه ستبر همدانی و فرمانده همیشه در رکاب ایران به آرزویش رسید، همان آرزوی حک شده بر ارتفاعات قراویز امروز بر بلندای غیرتش رنگ واقعیت گرفت.
پایگاه خبری روایتپرس: قطار شهادت در رندترین تاریخ قرن به سردار سینه ستبر همدانی رسید؛ سرداری که آوازه رشادتش گوش به گوش پشت دشمن را بارها به لرزه انداخته بود.
سرداری که ید طولی داشت در حوزههای عملیاتی، ستادی و راهبردی و حالا در واپسین دقایق ایستادگی به آرزوی دیرینهاش رسید.
آرزویی به بلندای کوهای غرب که برهه به برهه همسایه دلش بود و حالا در بزنگاه دیگر برای ایران به حقیقت پیوست.
سردار مادام ایستاده این کهنه دیار از دقیقه تا ساعت عمرش دربند مبارزه بود نه اسیر بند دنیا. او زیر سایه ارتفاعات غرب مناجاتنامه برای اقتدار ایران سروده و با منش سرباز وطن خیل دشمن را به زانو درآورده بود.
دمی با رژیم بعث و دیگر وقت دوش به دوش همت منافقین را زمینگیر کرده و گاهی هم پژاک را از پا انداخته بود؛ یادگار رشادتهای مرصاد گویی در مدرسه شجاعت کارنامه درخشان به تن تاریخ نشانده بود.
تا جایی که مراسم عقدش در حد چند دقیقه آن هم در محضرخانه برگزار شده و بعد از گفتن بله عروس خانم، تیزپای جبههها با رخت رزم هم آغوش کوه و جاده و نبرد با دشمن شده بود.
پیشقراول جبهههای رزم تن با تانک
سردار علی شادمانی، پیشقراول جبهههای رزم تن با تانک در سال ۵۸ در نخستین روزهای درگیری ضدانقلاب، کردستان را به آغوش کشید و ۶ ماهی حماسه ساخت و در کتاب قطور تاریخ حماسهها ماندگار شد.
بعد هم با به صدا درآمدن ناقوس جنگ تحمیلی تا آخرش با مسئولیت فرماندهی لشکر دلاوریها کرد و حتی بعد از جنگ با مرصاد و حمیت بیمثالش زبانزد عام و خاص شد.
سردار جبهههای نبرد در سال ۶۰ فرماندهی جبهه سرپلذهاب را بر عهده گرفت و دیوار به دیوار قراویز شجاعتها به خرج داد و در عملیات مطلعالفجر شرکت کرد، در سالهای ۶۲ و ۶۳ هم با عنوان فرماندهی لشکر حضرت حجت(عج) در عملیات تحریرالقدس و والفجر ۵ ایستاد و مصداق شیدای وطن شد.
به روایت سال و ماه اندکی بعد ۲ سال فرماندار و فرمانده جبهه اورامانات شد و پاسداریها کرد، در نهایت در سالهای ۶۵ تا ۶۷ به عنوان فرمانده لشکر انصارالحسین(ع) در عملیاتهای کربلای ۴، ۵، ۸، ۱۰ و بیتالمقدس ۲، نصر ۴، نصر ۸ و والفجر ۱۰ و مرصاد جان در طبق اخلاص گذاشت و با وضو بر تن جنگ تازید.
غیور مرد این خطه شهیدپرور بعد از دوران جنگ تحمیلی فرمانده عملیات نیروی زمینی سپاه، فرمانده لشکر حمزه سیدالشهدا(ع)، فرمانده لشکر ۴ بعثت کرمانشاه، قرارگاه نجف، معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح و معاون هماهنگکننده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء را بر عهده داشت و دست آخر سردار علی شادمانی، فرمانده قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) در حملات بیامان دشمن قسم خورده این آب و خاک به خیل رفقای گرمابه و گلستانش پیوست.
در سنگر دفاع برای طنین شکوهمند نام ایران
جنس شجاعت فرمانده این کهنه دیار از جنس مردمی بود؛ انگار خطمشی همه ساله خدمتش در رکاب ایران، مردمی بود.
مردی برخاسته از سیل مردم ایثارگر این مرز و بوم که آماج هجوم دشمن صهیون قرار گرفت و برای طنین شکوهمند نام ایران بعد از چندین و چند سال رزم و جراحت به آسمانیها پیوست.
جنس دلش اما گنجینه بود از رفاقتها و رشادتهایی که زیر باران آتش دشمن به چشم دیده و به دیوار دل قاب گرفته بود و گوش به گوش میرساند به جوانانی که ندیدند و درک نکردند.
روایتگری از اوج ایستادگی و اتحاد سالهای سخت ایران را از اوجب واجبات میدانست و با غرور از غواصان، تیمهای تخریب، اطلاعات عملیات، تیمهای آرپیجیزن که به شکارچیان تانکهای دشمن معروف بودند میگفت و گاهی هم چشمش بارانی میشد و یاد رفقای رفته را تازه میکرد.
روحیه سردار پیوند داشت با گذشت و پاکبازی و آخر بار هم در سنگر دفاع و پاکبازی رخ در رخ نامردان در خاکریز مردانگی و ایستادگی فدایی اقتدار ایران شد.
و همان آرزوی حک شده بر ارتفاعات قراویز امروز بر بلندای غیرتش رنگ واقعیت گرفت و سردار همیشه در صحنه مهمان یاران روزهای درخشان ایران شد، سردار شهادتت مبارک، راهت پررهرو.