از میدانداری مهر و مودت مینویسم و تفال میزنم به گلستان خوبیها، خدمتها و خادمیها. صحیفهای از عشق باز میکنم و شاهبیتاش را به تکرار مینویسم، شاهبیت سرداری که خادمِ خادم امام حسین شد.
به گزارش پایگاه خبری روایتپرس: به وقت تابستان ۱۴۰۴ که تاج دیگری بر تارک این دیار برافراشته شده، مینویسم؛ از هلهله خلوص و همراهی در اوج ستاره داشتن، از دلباختگی برای خاک و وطن و حسینی بودن در اوج شهرت.
از میدانداری مهر و مودت مینویسم و تفال میزنم به گلستان خوبیها، خدمتها و خادمیها. صحیفهای از عشق باز میکنم و شاهبیتاش را به تکرار مینویسم.
شاهبیتی با ردیف و قافیه مردمی بودن و فروتنی که در وصف سرداری است از سرداران بزرگ؛ انگار فرصتی دست داده تا مهر و مهرورزی را به روش و منش سرداران بلد شوم و فروتنی را هجی کنم و بعد هم مخابره.
و حالا مخابره خصلتهای خوب خدایی رفیق خوب خدا، سردار شهید علی شادمانی را به «علیاصغر حاجیبابایی»؛ همرزم و دوستش میسپارم تا راز باز کند از سرداری که دوش به دوش مردم فقط مردمی بود و خاکی.
سرداری که از ایران تا عراق را مردمی پیمود و مردمی قامت کمک بست و گمنام سر به سجده خدمت فرود آورد.
نماز شب در کربلا با چفیه ولایت
این شما و این روایت مرد مردمی عرصههای نبرد و دفاع؛ «۴۶ سال میشد که با سپهبد شهید علی شادمانی عهد اخوت و برادری بسته بودیم و یار هم بودیم، این همراهی و رفاقت جلوهای بود از برادری واقعی.
با هم رفاقت و برادریهای بسیاری داشتیم و حالا که رفیق روزهای خوب و سختم به شهادت رسیده از بین هزار هزار خاطره به یکی بسنده میکنم که گویای رفعت این رفیق خوب خداست، کاری به مهمترین استراتژیست میدان و معلم رزم ایران زمین ندارم تنها برشی از عشقورزیهایش را میگویم.
کاری با درجه و سمت و فرمانده همیشه ایستاده این مرز و بوم هم ندارم، از احوالات شهداییاش در زمان حیات هم نمیگویم و تنها به بیان یک خاطره با کلی حرف اکتفا میکنم.
چند سالی میشد که اربعین با هم عازم سرزمین عشاق میشدیم و سال گذشته هم مادام سالهای قبل با وجود مشغله بسیار که حد و اندازه نداشت باز راهی مسیر امام حسین(ع) شدیم.
مقصد اول ما بعد از تهران، نجف بود و بعد از زیارت بنا شد حرم تا حرم را به صورت پیاده طی کنیم و آداب اربعین را تمام و کمال به جا آوریم؛ گرمای طاقتفرسا و پیادهروی مستمر روزانه سبب شد سردار شادمانی به کرونا مبتلا شود.
با این حال مسیر ما متوقف نشد و با حال بیماری اما گامهای استوار به کربلا رسیدیم؛ در کربلا هم برنامه ایشان فشرده زیارت و نجوا بود تا پاسی از شب در حرمین شریفین زیارت و راز و نیاز میکردیم و از ساعت ۳ صبح به بعد هم چفیه ولایت را روی دوشش میانداخت و نماز شب میخواند.
آثار بیماری در چهرهاش به وضوح دیده میشد و جسماش را درگیر کرده بود اما دست از راز و نیاز و عبادت نمیکشید. نماز شب را به استراحت ترجیح میداد و میگفت شاید بعدا وقتی نباشد.
البته که نماز شب سردار هم حکایتی بود و به جای ۴۰ مومن ۷۲ نفر را دعا میکرد و در تسبیحاش شهدا جایگاه ویژه داشتند.
فروتنی از ستارههایش بیشتر بود
ما در کربلا در منزل یکی از رفقا اسکان داشتیم و ایشان هم با جان و دل به زوار امام حسین(ع) خدمت بی دریغ میکرد و منزلش را در اختیار زائران قرار میداد.
یکی دو روزی از اسکان ما گذشته بود که سردار متوجه شد صاحبخانه ناراحت است و پریشان احوال، پرسوجو کردیم و متوجه شدیم پسر آقا سید بیماری جدی دارد و پزشکان به قول خودمان جوابش کردند، انگار از نظر پزشکان عراق دو هفته بیشتر زنده نمیماند.
سردار که از کم و کیف بیماری اطلاع پیدا کرد، گفت هماهنگ کنیم این جوان در ایران درمان شود، تصمیم گرفت چون آقا سید پای کار زائران حسینی است خدمتی کند و به هزینه خودش این جوان ۲۰ ساله در ایران درمان شود.
هماهنگی کردیم و آقا سید و پسر جواناش آمدند ایران و سردار شادمانی هم در مسیر درمان خیلی خدمت کرد و هیچ دریغ نکرد.
معتقد بود نیت آقا سید اباعبدالله است و ما هم با همان نیت باید کمک کنیم و خدمت؛ خیلی کارها انجام شد اما در ایران هم کاری از کسی ساخته نبود و آقا سید و پسر بیمارش ناامید برگشتند کربلا.
چند صباحی بعد، آقا سید زنگ زد و خبر خوش داد، خبری که حکایت از شفای فرزندش در دستگاه امام حسین(ع) داشت. این جوان با عنایت اباعبدالله شفا گرفته بود و آقا سید زنگ زده بود بابت خدمتی که سردار در ایران به ایشان کرده، تشکر کند.
البته نمیدانست، سردار شادمانی چه جایگاهی دارد، از نظر آقا سید ما فقط زائران خانه حسین بودیم و او هم خدمتگزار این خانه.
با نگاه ویژه آقا جان این جوان شفا پیدا کرد و خدمت به این نوکر حسینی از جانب حضرت بود اما در این خاطره نگاه سپهبد شادمانی برای من خاص آمد.
فروتنی و همدردی؛ بدون توجه به ستارههای روی دوشش برای مردم و با مردم بودن و کلی خصایص خوب خدایی که از او نامی جاودان به یادگار گذاشت، روحش شاد و راهش پررهرو.»
پینوشت: سپهبد شهید علی شادمانی؛ فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) در پی حملات متجاوزانه رژیم جعلی اسرائیل به ایران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و ماندگار شد.